تا دو سالگي
دو ماهي رو كه مامان وبلاگ نوتلاشو آپديت نكرد به حساب رسيدگي به كارهاي تولدش بگذاريد و اصلا و ابدا به اين فكر نكنيد كه من يك وقت تنبلي ميكنم بگذريم، جدا شدن از شير مادر هم براي من سخت بود هم براي آريا گرچه از آخرين روزي (94/6/9) كه آريا شير خورد بيشتر از دو ماه ميگذره ولي گاهي چشمانم به ياد اون روزها نمناك ميشه ولي بالاخره اين هم جاي شكر داره كه دلبندم بزرگتر شده و يك گام بلند ديگه به طرف استقلالش برداشته خوشبختانه چون شير قبل خواب رو قبلا قطع كرده بودم براي خوابيدن مشكلي نداشت و فقط چند شب براي شير نيمه شب بيدار شد، كه گرچه سخت بود ولي به خوردن آب عادت كرد و هنوز هم شبها براي تازه كردن گلو بيدار ميشه. ايامي كه گذشت پر از خنده ها و ش...